تو ماشین بودم نشسته بودم منتظر رفیقم سرم به کار خودم بود تا اینکه سرم رو اوردم بالا یه نگاهی بندازم به بیرون چشم افتاد به یکی از همکلاسیای دختر کلاسمون دیدم اونم من رو دید والا تو کلاسا چند بار دیده بودمش دختر خوب و با ادبی بود به کسیم کاری نداشت همشم ساکت بود دیدم داره میره طرف یه خونه رفت داخل خونه اما اون بچه شهر ما نبود تا اونجام که از بچه های کلاس شنیده بودم یه جایی با چند نفر یگه اجاره کرده بودن توی شهر هم فامیلی اشنایی نداشتن گفتم حتما خونه ی یکی از دوستای اینجاییشه نمیدونم والا چی بگم این گذشت تا اینکه روز یکی از امتحانات شد بیرون ساختمان همه منتظر بودیم در باز بشه بریم واسه امتحان دادن دیدم یکی صدام زد گفتم بله دیدم همون خانمست گفت یه لحظه کارتون دارم رفتیم اونورتر دیدم میگه تورو خدا اونروز رو به کسی نگین من رو کجا دیدین (راستش من اصلا کلا یادم رفته بود که اصلا دیدمش ) گفتم کدوم روز ؟ گفت همون روزی که تو ماشین بودیدن من رو دیدن گفتم اهان یادم اومد خوب مگه اتفاقی افتاده ؟ دیدم بغض کرد میگه مجبورم بخدا بابام 2 ماه مریضه خرج اینجام خیلی سنگینه منم حتما باید مدرکمو بگیرم تا برم جایی سر کار تا خرجمونو در بیارم میدونم شما من رو دید ولی بروی خودتون نیاوردید ممنون ولی من خودم دیگه طاقت نداشتم تو روتون نگاه کنم برم و بیام . من دهنم بسته شده بود نمیدونستم چی باید بگم راستش من اصلا همچین فکری نکرده بودم در مورد این خانم تا الان فکر میکردم اینجرو کارارو کسایی انجام میدن که حداقل قیافشون معلومه ایناکارن . گفتم من اصلا فکری نکردم به کسیم حرفی نزدم ایشالاه که پدرتونم زودتر خوب بشن خداحافظ .
نمیتونستم دیگه تحمل کنم اون فضارو واقعا مغزم قفل کرده بود همش اون قیافه ی معصوم و با حجب و حیا میومد تو ذهنم اما با شنیدم این حرف کلا بهم ریختم با خودم فکر میکردم چند تا مثل این خانم هستن که ما خبر نداریم ؟ این درد از کجا میاد ؟ واسه چی اتفاق میفته ؟ یعنی این حق این خانم نبوده که با پاک امنی زندگی کنه ؟ نمیگم این خانم مقصر نبوده اما کسایی که همچین شرایطی رو برای این خانم پیش اوردن ایا مقصر نیستن ؟ از وقت شرایط اقتصادی بدتر شده امار طلاق رو دیدن چقدر بالاتر رفته ؟ من که نمیدونم چی بگم جاییم نبود این دردو بگم مجبور بودم اینجا بگم خدا اخر عاقبت همه ی مارو ختم به خیر کنه